جدول جو
جدول جو

معنی به سنگک - جستجوی لغت در جدول جو

به سنگک
به وحشی که کوچکتر از نوع معمولی است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
سبک، کم وزن، کنایه از شخص کم قدر و بی منزلت، برای مثال من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ / نه در خاکم در آسایش نه در سنگ (نظامی۲ - ۲۲۷)، کنایه از بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
حالت و چگونگی بی سنگ. سبکی. جلفی. بی وقاری. جلافت. عدم رزانت. بی متانتی. (یادداشت مؤلف) :
ور ز بی سنگی سرّ دل خود کشف کند
در زمان زیر و زبر سنگ شود همچو کشف.
سوزنی.
نیست در شهر سست فرهنگی
هیچ عیبی بتر ز بی سنگی.
اوحدی.
رجوع به سنگ شود
لغت نامه دهخدا
دهی است بزرگ (از حدود خراسان) و آبادان و اندر وی مسلمانانند و نزدیک وی عقبه ای است که او را عقبۀ سنگس خوانند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرکّب از: بی + سنگ، بی وقار و تمکین. (رشیدی)، کنایه از بی وقر باشد. (انجمن آرا)، سبک و بی وقار. (از آنندراج) :
اسکاف گه بروی گدا روی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ.
سوزنی.
در باب شاعری که مباد اوی امیر شعر
بی سنگ شاعری است بکوبم سرش بسنگ.
سوزنی.
من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ
نه در خاکم در آسایش نه در سنگ.
نظامی.
و رجوع به سنگ شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ گَ)
ژاله بود و آن را تگرک نیز گویند. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی سنگی
تصویر بی سنگی
حالت و کیفیت بی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
شخص کم قدر و منزلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
((سَ))
بی ارزش، سبک، بی طاقت
فرهنگ فارسی معین
سنگ زیرین آسیا، سنگی که روی آن ادویه سایند
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ زیرین، سنگ زیرین آسیا، سنگی پهن در ابعاد تقریبی، ۰۵۰
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از شهرستان لاویج نور
فرهنگ گویش مازندرانی
په سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ زیرین آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی