حالت و چگونگی بی سنگ. سبکی. جلفی. بی وقاری. جلافت. عدم رزانت. بی متانتی. (یادداشت مؤلف) : ور ز بی سنگی سرّ دل خود کشف کند در زمان زیر و زبر سنگ شود همچو کشف. سوزنی. نیست در شهر سست فرهنگی هیچ عیبی بتر ز بی سنگی. اوحدی. رجوع به سنگ شود
حالت و چگونگی بی سنگ. سبکی. جلفی. بی وقاری. جلافت. عدم رزانت. بی متانتی. (یادداشت مؤلف) : ور ز بی سنگی سرّ دل خود کشف کند در زمان زیر و زبر سنگ شود همچو کشف. سوزنی. نیست در شهر سست فرهنگی هیچ عیبی بتر ز بی سنگی. اوحدی. رجوع به سنگ شود
مرکّب از: بی + سنگ، بی وقار و تمکین. (رشیدی)، کنایه از بی وقر باشد. (انجمن آرا)، سبک و بی وقار. (از آنندراج) : اسکاف گه بروی گدا روی پیر خنگ بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ. سوزنی. در باب شاعری که مباد اوی امیر شعر بی سنگ شاعری است بکوبم سرش بسنگ. سوزنی. من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ نه در خاکم در آسایش نه در سنگ. نظامی. و رجوع به سنگ شود.
مُرَکَّب اَز: بی + سنگ، بی وقار و تمکین. (رشیدی)، کنایه از بی وقر باشد. (انجمن آرا)، سبک و بی وقار. (از آنندراج) : اسکاف گه بروی گدا روی پیر خنگ بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ. سوزنی. در باب شاعری که مباد اوی امیر شعر بی سنگ شاعری است بکوبم سرش بسنگ. سوزنی. من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ نه در خاکم در آسایش نه در سنگ. نظامی. و رجوع به سنگ شود.